نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

 

چقدر قشنگه چند سال انتظار یکیو بکشی به امید اینکه آخرش مال تو باشه همش منتظر باشی فقط یه بار ببینیش. وقتی برای اولین بار دیدمش قلبم لرزید گفتم این همونه که من میخوام از اون روز به بعد میرفتم از پشت دیوار یواشکی نگاش می کردم  همش نگران بودم که اون دوستم نداشته باشه یا شایدم اگه بفهمه تنهام بذاره هر روز غروبا میرم تو جاده می شینم تا که ببینمش اونقدر می شینم که خوابم می بره وقتی بیدار می شم می بینم که داره از دور میاد سریع خودمو قایم می کنم که نبینتم تا نفهمه منتظرش بودم.هر روز لحظه شماری می کنم تا غروب بشه شاید تونستم ببینمش. یه روز همه جدایی ها به پایان رسید یادمه یه روز که منتظرش بودم یهو  اومد جلو دستامو محکم گرفتو گفت دوست دارم.همه چی حوبه منو اون کنار هم خوشحالیم. اما یهو همه چی عوض شد دیگه اثری از اون عشق پاک نموند اصلا نمی تونم باور کنم.نمی دونم باید چه جوری بهش بفهمونم که دوستش دارم هنوز می خوامش. همون کسی که یه روزی دوسم داشت واسه همدیگه می مردیم حالا اینجوری بد شده آخرم سر یه چیز کوچیک تنهام گذاشتو رفت خیلی راحت همه چیو فراموش کرد.با همه اش تو خواب می بینم که اومده اما یهو از خواب می پرم می بینم نیستش واسه همیشه رفته هر روز می شینم کنار پنجره تا که بتونم یه بار ببینمش اما نمیاد اونقدر انتظار می کشم تا خوابم می بره .همه اش با خودت بگی میاد اونئقته که شرمنده دلم میشم دلم ازم می پرسه پس چرا نیومد نکنه دیگه دوسم نداره اما من همه اش الکی میگم نه میاد رفته سفر فردا میاد.شب که می شه به آسمون دلم نگاه میکنم می بینم یه گوشه نشسته داره آروم گریه می کنه دلم می خواد برم اشکاشو پاک کنم دستای مهربونشو بگیرم اما غرورم نمیذاره، می بینم داره با ابرا دردو دل می کنه می گه که چرا اون دوسم نداره دلم میخواد داد یبزنم بگم دروغه اشتباه می کنی اما نمی تونم انگار که زبونم قفل شدهمیخوام بگم تنهام ذار برگرد اما بی تفاوت از کنارم می گذره و میره .همه اش زیر بارون قدم می زنم شاید بیاد یادش بخیر موقعی که می رفتم ببینمش هوا همیشه ابری بود.یادت میاد اون روز بارونی شو درآورد انداخت رو شونه هات تا سرما نخوری.هر روز غروبا میرم تو جاده می شینم لز دور می بینم که داره میاد میدوام دنبالش هرچقدر که می دوام اون از من دورتر میشه اما چقدر آروم قدم برمیداره .انقدر دوییدم تا بهش رسیدم تو چشماش زل زدم هیچی نمیگفت جفتمون هم گریه می کردیم تا می خواستم دستاشو بگیرم دید نیستش رفته .



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1614
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

دیدی آخرش منو تنها گذاشت

از زمین قلبمو برنداشتو رفت

دیدی آخرش منو دیونه کرد

واسه رفتن همینو بهونه کرد

دیدی اون وعده ها که رنگی بود

تمومشون فقط واسه قشنگی بود

دیدی اونی که دلمو بهش دادم

رفت و از چشمهای نازش افتادم

دیدی اونی که می گفت مال منی

دم آخر نیمه نگام هم نکرد

دیدی خط زد اسم منو از دفترش

رفت و اسپند تردم دور سرش

دیدی اون نخواست برم به دیدنش

بی خبر گذاشت و رفت سفر

گفت بذار بمونه چشم اون به در

دیدی افتاد اسم من از سر زبون

همشون گفتن به اون نامهربون

دیدی که دعاهات مستجاب نشد

دیدی حداقل نیومد دم پنجره

که بهم خبر بده که می خواد بره

دیدی رفت بدون هیچ سر و صدا

ولی من سپردمش دست خدا

دیدی بی خدافظی روونه شد

دل من وقتی شنید دیونه شد

دیدی قول هاشو گذاشت تو چمدون

 که دیگه نمونه از اونا نشون

دیدی با من اینو در میون نذاشت

دیدی آخرش منو تنها گذاشت

یعنی رفته اونجا که آشیونه کنه

یا می خواسته منو امتحان کنه

دیدی حتی اون نگفت می ره کجا

چقدر بد رسمه روزگار ما

دیدی خواستمش ولی منو نخواست

این هم از بازی دنیای ماست

حالا چند روزه که بدون اون

چشم من خیره شده به آسمون

چند روزه که فقط یکی تو شعرش میسوزه

چی کنم که خدا پشیمونش کنه

رفت و دیگه نمیاد به شهر ما

بهتره بسپارمش دست خدا

رفتی و قصه اون روز  واسه من مثل یه خواب شد

از تب گرم جدایی آدمک برفی هم آب شد

کاشکی می شد دوباره روبه روت یه جا بشینم

یا که جای پاتو رو برف توی کوچمون ببینم

کاشکی می شد توی دنیا هیشکی نباشه

عمر آدم برفی هامون امروز و فردا نباشه                                 

قول میدم تا آخر عمرم قلبمو نبازم

بعد تو تا آخر عمرم آدمک برفی نساز

اتل متل جدایی عروسکم کجایی

گاو حسن  پریشون یه دل داره پر از خون

عشقم که رفت هندستون خونه ام شده قبرستون

یه عشق دیگه بردار یه دنیا غصه بردار

اسمو بذار بچگی تا آخر زندگی

آچینو واچین تموم شد عمر منم حروم شد

اتل متل ستاره عشقم دوستم نداره

نه S نه یک زنگ دلم شده تنگه تنگ

اتل متل آسمون من بدو تو مهربون

تو مثل گل من از گل من زشته زشت تو خوشگل

اتل متل یه خورشید کی از چشات منو چید

این همه دوری از من کی این روزارو می دید                                   

تو نباشی

با سیم ناز مژه هات یه عمره گیتار می زنم

نگاتو کوک نکنی من خودمو دار می زنم

چشات اگه رو پنجره م طرح ستاره نزنن

دست خودم نیس دلمو به درو دیوار می زنم

تو نباشی من مثل اون دخترکی که گمشده

گوشه کوچه می شینم از غم تو زار می زنم

علت تلخ

 دیدی آخرش نموندی منو تا جنون کشوندی

دلی که دادم به دستت آخرش زدی شکوندی

 آخراش خوب شده بودی تیتر نامه هامو خوندی

 اما چون خوندی و رفتی دلمو بیشتر سوزوندی

یار مرا از جدایی غم نبود

 در غمش معشوقو عاشق کم نبود

بر سر پیمان خود محکم نبود

سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست

ساده هم آن عهدو پیمان را شکست

بی خبر پیمان یاری را گسست

این خبر ناگه پشتم را شکست     

دلم تنهاترین دلهاس اینجا که از دست رفاقت تیر خورده

 دلم با پای زخمی لنگ لنگون تن زخمیشو از کوی تو برده

 قدیما مونس و یارش تو بودی ولی حالا دلم تنهاترینه

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارق از جام الستش کرده بود

گفت یا رب از چه خارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

خسته ام زین عشق دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا وپنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

ذهن را درگیر با عشقی خیالی کردو رفت

جمله های واضح دل را سوألی کردو رفت

چون رمیدن های آهو نازکردن های او

چشمو دستان مرا حالی به حالی کردو رفت

چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو

پس چرا نیستی پیشم نگاه خیس تو کو

گوش گوش دو تا گوش دو دست باز یه آغوش

بیا بگیر قلبمو یادم تورو فراموش

چوب چوب یه گردن جایی نری تو بی من

دق می کنم می میرم اگه دور بشی از من

دست دست دو تا پا یاد تو مونده اینجا

یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیچ جا

من من یه عاشق همون مجنون سابق



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1466
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑



یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست



عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود



سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او



گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای



جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای



نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی



خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن



مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم



گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم



سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی



عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم



کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد



سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت



روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی



مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی



حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود



مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم



:: موضوعات مرتبط: غم عشق تو , ,
:: بازدید از این مطلب : 1207
|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد