نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

آینه پرسید:که چرا دیر کرده است؟
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
گفتم:او فقط اسیر من است.
تنها دقايقی چند تاخیر کرده است
خندید به سادگی ام آینه و گفت:
احساس پاک تو را زنجیر کرده است
گفتم:از عشق من چنین سخن مگوی
گفت:خوابی سالهاست دیر کرده است
در آینه به خود نگاه کردم!اه.....
عشق تو عجب مرا پیر کرده است
راست گفت آینه که منتظر نباش!!
او برای همیشه دیر کرده است





:: موضوعات مرتبط: اشعار خواندنی و بسیار احساسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1159
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
محمد در تاریخ : 1390/2/13/2 - - گفته است :
با سلام



عالی بود



سعی کنید متن هایی که میذارید بیشتر رو به وصال باشه تا فراق



آخه اینطوری نور امیدی پیدا میشه



گرچه سلطان چاوشی میگه



هر جا که دیدم چراغی پر فروغه



تا بهش رسیدم فهمیدم که دروغه



ممنون و سپاسگزارم

/weblog/file/img/m.jpg
محمد در تاریخ : 1390/2/13/2 - - گفته است :
با سلام

عالی بود

سعی کنید متن هایی که میذارید بیشتر رو به وصال باشه تا فراق

آخه اینطوری نور امیدی پیدا میشه

گرچه سلطان چاوشی میگه

هر جا که دیدم چراغی پر فروغه

تا بهش ریدم فهمیدم که دروغه

ممنون و سپاسگزارم


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: