نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

- فقر اينه که 2 تا النگو توي دستت باشه و 2 تا دندون خراب توي دهنت؛



- فقر اينه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛



- فقر اينه که شامي که امشب جلوي مهمونت ميذاري از شام ديشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛



- فقر اينه که ماجراي عروس فخري خانوم و زن صيغه اي پسر وسطيش رو از حفظ باشي اما ماجراي مبارزات بابک خرمدين رو ندوني؛



- فقر اينه که از بابک و افشين و سياوش و مولوي و رودکي و خيام چيزي جز اسم ندوني اما ماجراهاي آنجلينا جولي و براد پيت و سير تحولي بريتني اسپرز رو پيگيري کني؛



- فقر اينه که وقتي با زنت مي ري بيرون مدام بهش گوشزد کني که موها و گردنشو بپوشونه، وقتي تنها ميري بيرون جلو پاي زن يکي ديگه ترمز بزني و بهش بگي خوششششگلهههه؛



- فقر اينه که وقتي کسي ازت ميپرسه در 3 ماه اخير چند تا کتاب خوندي براي پاسخ دادن نيازي به شمارش نداشته باشي؛



- فقر اينه که فاصله لباس خريدن هات از فاصله مسواک خريدن هات کمتر باشه؛



- فقر اينه که کلي پول بدي و يک عينک ديور تقلبي بخري اما فلان کتاب معروف رو نمي خري تا فايل پي دي اف ش رو مجاني گير بياري؛



- فقر اينه که حاجي بازاري باشي و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوي عرق زير بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛



- فقر اينه که توي خيابون آشغال بريزي و از تميزي خيابونهاي اروپا تعريف کني؛



- فقر اينه که 15 ميليون پول مبلمان بدي اما غير از ترکيه و دوبي هيچ کشور خارجي رو نديده باشي؛



- فقر اينه که ماشين 40 ميليون توماني سوار بشي و قوانين رانندگي رو رعايت نکني؛



- فقر اينه که به زنت بگي کار نکن ما که احتياج مالي نداريم؛



- فقر اينه که بري تو خيابون و شعار بدي که دموکراسي مي خواي، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛



- فقر اينه که ورزش نکني و به جاش براي تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحي زيبايي و دارو کمک بگيري؛



- فقر اينه که تولستوي و داستايوفسکي و احمد کسروي برات چيزي بيش از يک اسم نباشند اما تلويزيون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛



- فقر اينه که در اوقات فراغتت به جاي سوزاندن چربي هاي بدنت بنزين بسوزاني؛



- فقر اينه که با کامپيوتر کاري جز ايميل چک کردن و چت کردن و موزيک گوش دادن نداشته باشي؛



- فقر اينه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از يخچالت(يخچال هايت) باشه؛



:: موضوعات مرتبط: قاطی پاتیه دیگه , ,
:: بازدید از این مطلب : 2489
|
امتیاز مطلب : 219
|
تعداد امتیازدهندگان : 60
|
مجموع امتیاز : 60
تاریخ انتشار : شنبه 20 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

گر می دانستی که چقدر دوستت دارم
سکوت را فراموش می کردی
تمامی ذرات وجودت، عشق را فریاد می کرد.

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی.

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم.

ای کاش می دانستی...

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
هرگز قلبم را نمی شکستی
گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است.

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
لحظه ای مرا نمی آزردی
که این غریبه ی تنها، جز نگاه معصومت پنجره ای
و جز عشقت، بهانه ای برای زیستن ندارد.

ای کاش می دانستی...

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
همه چیز را فدایم می کردی
همه آن چیز ها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای
و سال ها برایش گریسته ای.

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی
غرورت را... قلبت را... حرفت را...

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
دوستم می داشتی
همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد.

کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم
و مرا از این عذاب رها می کردی
ای کاش تمام اینها را می دانستی



:: موضوعات مرتبط: قاطی پاتیه دیگه , ,
:: بازدید از این مطلب : 2173
|
امتیاز مطلب : 66
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

من چه كنم خيال تو منو رها نمي كنه

اما دلت به وعده هاش يه كم وفا نمي كنه

من نديدم كسي رو كه مثل تو موندگار باشه

آدم خودش رو كه تو دل اينجوري جا نمي كنه



:: موضوعات مرتبط: قاطی پاتیه دیگه , ,
:: بازدید از این مطلب : 885
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

می دانم چه دردی است که می خورد از درون مرا و از برون می تند تاری بر وجودم
و درون شش هایم هوایی مسموم
و هجوم اورده اند بر من افکاری شوم
اه چه رنجی است این گونه دردی را تحمل کردن
استخوان هایم نم زده اند
و لطمه هایی بر خاطراتم
و لکه هایی بر لاله هایی زده اند
که از مزارم بیرون امده بودند
و مدتی است دیر
به خواب پر دردی فرو رفته ام
و از نفس ناله های شبانه ام
هوا خشکیده و...

 

 

هميشه از همه نزديكتر به ما سنگ است!!
نگاه كن!!...
نگاهها همه سنگ است و قلبها همه سنگ!!
چه سنگباراني!!...
گيرم گريختي همه عمر,كجا پناه بري؟
خانه ي خدا هم سنگ است  

 

 

بر سنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر و تبر تيشه دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود

بودنم را هیچ کس باور نداشت
هیچ کس کاری به کار من نداشت
بنویسید بعد مرگم روی سنگ
با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ
آنکه خوابیده در این گور سرد
بودنش را هیچ کس باور نکرد

 



:: موضوعات مرتبط: قاطی پاتیه دیگه , ,
:: بازدید از این مطلب : 926
|
امتیاز مطلب : 84
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

ديشب در جادهاي سکوت در ايستگاه عشق هرچه منتظر ماندم کسي براي لمس تنهاييم توقف نکر و من تنهاتر از هميشه به خانه برگشتم!

 

گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟ آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی روی تو را کاشکی می دیدم شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد و تکان دادن سر را که عجب! عاقبت مرد؟ افسوس

 

آشفتگي من از اين نيست که تو به من دروغ گفته اي، از اين آشفته ام که ديگر نميتوانم تو را باور کنم

 

اشتباهي كه همه عمر پشيمانم از آن اعتمادي است كه بر مردم دنيا كردم پيش از اين مردم دنيا دلشان درد نداشت ..... ؟! خودمانيم ... !!! زمين اين همه نامرد نداشت

 

عشق یعنی تو مرا میرانی و من به صد فاصله می ایم باز

 

چنان دل کندم از دنيا که شکلم شکل تنهاييست ببين مرگ مرا در خويش که مرگ من تماشاييست

 

ما هم شكسته خاطر و ديوانه بوده ايم/ما هم اسير طره ي جانانه بوده ايم//ما هم به روزگار جواني ز شور عشق/روزي رفيق ساغر و پيمانه بوده ايم ..."

 

دنیا را بد ساخته اند... کسی را که دوست داری، تو را دوست نمی دارد. کسی که تو را دوست
دارد تو دوستش نمی داری... . اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم
و آیین هرگز به هم نمیرسند این رنج است و زندگی یعنی این...

 

صداي شکستن قلبم را نشنيدي چون غرورت بيداد مي کرد اشکهايم را نديدي چون محو تماشاي باران بودي ولي اميدوارم انقدر در آيينه مجذوب نشده باشي که حداقل زشتي ديو خود خواهيت را ببيني باشد که باديگران چنان نکني که با من کردي



:: موضوعات مرتبط: قاطی پاتیه دیگه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1856
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

این یه تار موی تو هست که به دنیا نمیدم

حتی اون شپش وسطشو !

.

.

.

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود / جوینده ی عشق بی عدد خواهد بود

فردا که قیامت آشکارا گردد / هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود . . .

.

.

.

دلم را ساده گیر آورده ای

تو نه مستاجر، اسیر آورده ای

تو تمام رهن قلبت پیش پیش است

نگو بازم که دیر آورده ای !

.

.

.

عاشقی تنها مرحله ای از راه زندگی است که شوخی غرور در آن تابلویی ندارد . . .

.

.

.

ای بهار زندگیم ، ای امید بودنم

غنچه ی لبهای تو ، گرمی شکفتنم

قامت رعنای تو ، قبله گاه دیدنم

آن نوای گرم تو ، بهترین شنیدنم

کنج آغوش دلت ، جاده ی رسیدنم . . .

.

.

.

آشفته دلان را هوس خواب نباشد ، شوری که به دریاست به مرداب نباشد . . .

.

.

.

شوقی، که چو گل دل شکفاند، عشق است

ذهنی، که رموز عشق داند، عشق است

مهری، که تو را از تو رهاند، عشق است

لطفی، که تو را بدو رساند، عشق است

.

.

.

روزگاری هستی ام را می نواخت ، آفتاب عشق شور انگیز من

این زمان خاموش و خالی مانده است ، سینه ی از آرزو لبریز من . . .

.

.

.

نبض زندگی هنوز می زند ، من و تو زنده ایم ، بهار در راه است

ستاره چشمک می زند ، غنچه ها باز شده اند

مرغ عشق من می خواند ، پس چرا ناامیدی . . . ؟

.

.

.

داشتم یک دل و آن هم به تو کردم تقدیم

بیش از این از من مسکین چه تمنا داری . . . ؟



:: موضوعات مرتبط: قاطی پاتیه دیگه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1971
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑

احساس می کنم که دگر ناب نیستم
افراسیاب غصه و سهراب نیستم
احساس می کنم که دگر رنگ باختم
آن جام پاک عشق تو بر سنگ باختم
سنگی ز جنس شک و نگاهی ز جنس وهم
این شک و این خیال نمی آیدم به فهم...



:: موضوعات مرتبط: قاطی پاتیه دیگه , ,
:: بازدید از این مطلب : 933
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد